در این مقاله، نویسنده به بررسی هنر رهبری در پرتو فرهنگ ملی و ارزشهای دینی پرداخته و به بحران زعامت و رهبری در کشورهای اسلامی، بهویژه افغانستان، اشاره میکند. او تأکید دارد که یکی از مشکلات اساسی جوامع شرقی و جهان سوم، عدم رهبریت سالم است و این امر موجب ضعف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی این کشورها شده است.
نویسنده بیان میکند که در کشورهای پیشرفته، هنر رهبری از سنین ابتدایی آموزش داده میشود و سیستمهای آموزشی و تجربوی برای تربیت نسل آینده رهبران در نظر گرفته شده است. در مقابل، در کشورهای شرقی، این آموزشها بیشتر به بعد نظری محدود شده و تجربه عملی در این زمینه بسیار کم است.
او همچنین نقش انبیاء را در تربیت رهبران بررسی کرده و تأکید دارد که انبیاء نه تنها پیامبر بودند بلکه نقشهای رهبری سیاسی و اجتماعی را نیز بر عهده داشتند. نمونههایی از پیامبران مانند حضرت موسی، حضرت یوسف و حضرت محمد (ص) آورده شده که نشان میدهند رهبران موفق باید دارای صفات چون امانت، صداقت، علم، تجربه و توانایی مدیریت باشند.
بخش دیگری از مقاله به بحران رهبری در افغانستان اختصاص یافته است. نویسنده توضیح میدهد که عدم زعامت سالم، مشکلات متعددی از جمله عدم هماهنگی داخلی، فساد و نبود مدیریت صحیح را در کشور به وجود آورده است. او همچنین احزاب اسلامی و سیاسی افغانستان را به دلیل عدم توانایی در ایجاد رهبری کارآمد و عدم تربیت نسل جدید رهبران، مورد نقد قرار میدهد.
در پایان، نویسنده بر ضرورت تربیت نسل جوان برای رهبری تأکید کرده و پیشنهاد میکند که مهارتهای مدیریتی، انعطافپذیری، تصمیمگیری آگاهانه و درک تغییرات اجتماعی و جهانی در بین جوانان تقویت شود. او معتقد است که تنها با ایجاد یک سیستم تربیتی کارآمد و آموزش مستمر، میتوان بحران رهبری را حل کرد و آیندهای روشن برای افغانستان و سایر کشورهای اسلامی رقم زد.
برای مطالعه کامل مقاله به لینک زیر مراجعه کنید